Dream Stage_EP 51

ساخت وبلاگ

Chapter 51: Wrong Package

مدرسه رویا خیلی وقت بود که به عنوان یکی از مدارس با بیشترین آمار قبولی دانشگاه تو سئول،شناخته شده بود.ولی همه میدونستن....دلیل اینکه این مدرسه انقدر مشهور شده،به خاطر اتفاقاتی بود که تو گذشته افتاده بود و حالا،بقیه فقط داستانش رو شنیده بودن.

دستگیری یکی از بزرگترین باندهای قاچاق مواد و انسان و وزیر وویی که باهاشون همکاری داشت،به دست چندتا پسر دبیرستانی!!

پسرهایی که حالا بعضیاشون تو خود مدرسه ی رویا کار میکردن و بقیه اشون،تحت اسم گروه آیدل پسر استیج رویا،محبوب شده بودن.

آدمای مهمی که تو سراسر جهان طرفدار داشتن و رکوردهای زیادی رو شکونده بودن.

همچین کسایی حالا تو خونه دور میز جمع شده بودن تا سر یه موضوع مهم به توافق برسن و اون موضوع....

_اون پسره ی شنقل سه نقطه ی تازه به دوران رسیده ی نفهم رو چطور به فاک بدم؟

+تو نمیتونی یکی از شاگردهات رو به فاک بدی و به اون عوضی نگو شنقل من چندساله خودم رو شست و شوی ذهنی دادم شنقل کلمه ی محبت آمیزته پس به کس دیگه ای نگو!

وقتی بکهیون دلیلی که بقیه رو جمع کرده رو به زبون آورد،چانیول یدفعه با اخم بهش گفت و دست هاش رو مشت کرد.

بکهیون از اینکه حرفش قطع شده بود عصبانی بود ولی ترجیح داد بیخیال بشه.

_اوکی نمیگم...خب؟کسی نظری داره؟

بکهیون سریع رو به بقیه ی پسرها گفت و منتظر نگاهشون کرد.همون لحظه نامجون دستش رو بالا برد و بکهیون سریع بهش علامت داد که حرف بزنه.

_اوم میدونم که گفتی همه بیاید اما چرا ما هم باید در مورد مجازات یکی از دانش آموزات نظر بدیم بکهیون؟

+چون همه از دار و دسته ی مدرسه ی رویا هستیم و انتقاممون رو با هم میگیریم!

بکهیون خیلی جدی جوابش رو داد که باعث شد نامجون گیجتر بشه.

_نه؟ما همه تو دار و دسته ی مدرسه ی رویا نبودیم و من اصلا نمیدونم چرا یه مدیر باید از دانش آموزش انتقام بگیـ-...

+اوکی بعدی!

بکهیون بی تفاوت حرف نامجون رو قطع کرد و به چهره ی بهت زده اش توجهی نکرد.

اون لحظه همه فهمیدن بکهیون الان به شدت عصبانیه وگرنه امکان نداشت اینطوری با نامجون رفتار کنه.

"مگه چقدر از سوختن برگه هاش عصبانیه؟تازه تو کارشون که مشکلی پیش نیومد چون فایل بک آپ داشتن..."

کای که دیدن این حالت بکهیون براش رایج نبود،با کنجکاوی نگاهش رو از صفحه چتش با کیونگسو گرفت و به سهون نگاه کرد.هر چند...سهون هنوزم به موبایلش خیره شده بود و اینطور که معلوم بود،هیچ قصدی برای شرکت تو بحث نداشت.

بقیه کم کم نظراتشون رو گفتن و نیشخند بکهیون بزرگتر و بزرگتر میشد.

و درست همون لحظه!

سوهو که از اول بحث ساکت بود و با استرس دست هاش رو روی میز مشت کرده بود،یدفعه با لحن لرزونی گفت:«بـ-بکهیون....میدونم الان شاید وقتش نباشه ولی...ولی دیگه نمیتونم خودم رو نگه دارم!ماجرای اون بسته ی اشتباهی لوازم سکس که دست پسردایی های چانیول که دانش آموزامون هستن چیه؟»

سوهو انگار که دیگه نمی تونست نگه داشتن اون همه راز تو دلش رو تحمل کنه،تند تند حرفاش رو به زبون آورد و با چشم های خیس به بکهیون خیره شد.

"اوه نه...سوهو باز چشم هاش اشکیه...."

جونگهیون با وجود اینکه از حرف سوهو شوکه شده بود،سریع به چشم هاش نگاه کرد و نگران شد.اون اصلا اهمیتی نمیداد که چانیول و بکهیون لوازم سکس خریدن یا نه ولی تحمل دیدن ناراحتی سوهو رو نداشت.

با نگاهش به مینهو علامت داد که یه فکری به حال پسر عمه اش بکنه اما مینهو اون لحظه فقط داشت به بکهیون نگاه میکرد.بکهیون از لحظه ای که سوال سوهو رو شنیده بود،دهنش مدام باز و بسته میشد ولی صدایی ازش شنیده نمیشد.انقدر استرس گرفته بود که مینهو میتونست قطرات عرق سرد روی پیشونیش رو،خیلی واضح ببینه.

"خب الان وقتشه چانیول!تو این خونه با وجود این همه آدم اینکه تا الان ماجرای بسته ی اشتباهی رو نفهمیدن عجیبه.انقدری که من و بکهیون سرش دعوا کردیم بالاخره یه روز میفهمیدن و منم خودم رو برای این موقعیت آماده کردم و خب...حرف زدن با کسایی که خیلی وقته میشناسمشون خیلی راحتتر از حرف زدن با پسردایی هاییه که تازه فهمیدم وجود دارن!"

چانیول که افکارش رو مرتب کرده بود،نفس عمیقی کشید و با خونسردی تمام گفت:«هیچی یه بسته لوازم سکس تو سایت خوش شانسی صورتی چشمم رو گرفت به بکهیون گفتم ما دیگه بزرگ شدیم بیا یه چیز جدید رو امتحان کنیم بکهیون هم قبول کرد.حالا ما این رو سفارش دادیم ولی بسته اشتباهی رفته خونه ی یکی به اسم پارک چانیون و بسته ی اونا که یه سری لوازم طرفداری برای گروه استیج رویا بود،اومد خونه ی ما.بعد ما رفتیم بوسان دنبالش فهمیدیم اون مرده پارک چانیون دایی منه که اصلا نمی دونستم داشتمش و پسرهاش همون شاگردای جدید مدرسه ی رویان که با اون رفیق سوهو،کیم سوکجین،اومدن سئول.حالا فهمیدی چی شده سوهو هیونگ؟»

چانیول انقدری عادی در مورد سفارشش حرف زد که سوهو برای چند لحظه چیزی نگفت و فقط پلک زد.دست آخر وقتی حس کرد خودشه که این قضیه رو زیادی بزرگ کرده و خریدن یه بسته لوازم سکس از سایت خوش شانسی صورتی برای دوتا مرد جوون اصلا چیز عجیبی نیست،هومی کشید و سرش رو بالا پایین کرد.

_فکر کن اون پسردایی توعه....

+خوشبختانه فامیل تو نیست و فقط رفیق فامیلاته...

سهون و کای هر دوشون با یادآوری لوهان و کیونگسو،ناخوداگاه اون رو با چانیول مقایسه کردن و حالت عجیبی به خودشون گرفتن.چانیول هم با وجود اینکه درکشون نمیکرد اما اخم کرد چون حس خوبی از حالت چهره اشون نمیگرفت.

"ولی....اگه جای بسته ی پوسترها و لوازم استیج رویا بسته ی لوازم سکس دریافت کرده...پس حالت چهره اش تو اون لحظه چطور بوده؟...دلم میخواست ببینمش!"

اون لحظه سهون و کای جفتشون به یه چیز فکر میکردن و سهون ناخودآگاه نیشخند زد.کای که خودشم تو فکر بود،با دیدن نیشخند خبیثانه ی سهون اخمی کرد و جدی گفت:«راستشو بگو سهون...بلایی که سر این پسرخاله ی چانیول نمیاری؟»

صداش آروم بود و بقیه که درگیر هضم حرف های چانیول بودن،با شنیدن جمله ی سهون یه بار دیگه تو شوک فرو رفتن.سهونم یکم به چشم های کای خیره شد و بعد آه کوتاهی کشید.ماجرای قرار گذاشتنش با لوهان رو فقط به کای گفته بود و تا حدودی می تونست نگرانی کای رو از نگاهش حس کنه.

"البته الان همه اشون فهمیدن که با یکی از پسردایی ها یه رابطه ای دارم..."

_نه بلایی سرش نمیارم...فقط دارم باهاش قرار میذارم...

سهون بعد از تموم شدن حرفش،به واکنش بقیه که کاملا انتظارش رو داشت نگاه کرد.همگی با نگرانی بهش نگاه میکردن و سهون می دونست این نگرانی،برای آهو کوچولوییه که باهاش قرار میذاره نه خودش.هر چند....حتی بین تموم اون واکنش ها که اذیتش میکرد....یه نفر بود که مثل بقیه نبود!

_اوه که اینطور!بهت تبریک میگم سهون!بعد بهم زدنت با کای نگران بودم ولی خوبه که می بینم به یکی علاقمند شدی!

سوهو با خوشحالی واقعی بهش تبریک گفت و سهون ناخودآگاه لبخند محوی زد.می دونست سوهو از خوش بینی محض این حرف رو زده و واقعا منظورش همون حرفی بود که به زبون آورده برای همین احساس خوبی داشت.

شاید به خاطر مود خوبش بعد از شنیدن خبر تبریک سوهو بود،برای همین رو به چانیول چرخید و گفت:«من بسته رو از لوهان میگیرم نگران نباش فقط اونی رو که سفارش داده بودن بده تا بهشون پس بدم»

_حتما!خیلی ممنونم سهونی!

بکهیون با خوشحالی گفت و به کل ترسش رو فراموش کرد.لی هم که از اول بحث ساکت بود و حتی موقع تعیین مجازات برای بوکسو هم چیزی نگفته بود،یدفعه رو به چانیول گفت:«میگم اون بسته ای که از سایت خوش شانسی صورتی سفارش دادین رو...میشه وقتی پس گرفتید منم ببینم؟»

_نه!من میخوام دوست پسرم رو در همین حدی که هست پاک نگه دارم!

دنیل که داشت پاستیل میخورد،سریع اعتراض کرد و به لی نگاه کرد.لی هم که فهمید دنیل رو این موضوع حساسه سریع نگاهش رو گرفت.ولی خب....اصلا نمی تونست کنجکاویش رو پنهان کنه.

کریس هم که واکنش لی رو دیده بود،زیرچشمی به سوهو نگاه کرد.هر لحظه منتظر بود تا سوهو کوچیکترین نشونه ای از کنجکاوی نشون بده تا خودشم لوازم سکسی که قبلا گرفته بود رو در بیاره و نشون بده اما...دوست پسرش انگار هنوزم نسبت به این ماجرا حس خوبی نداشت و هر حالتی داشت به جز کنجکاوی!

جونگهیون و مینهو که داشتن به زوج های اطرافشون نگاه میکردن،آهی کشیدن و با گذاشتن دستشون روی شونه ی همدیگه،به خودشون دلداری دادن.هنوزم چندتا آدم عادی تو این خونه وجود داشت!

با این فکر جفتشون سمت جونگده و شیومین چرخیدن که از اول بحث ساکت بودن.ولی...

_اون ظرف رو دست نزن نارا...اون ارث مامان بزرگمه...

+اون بادکنک نیست مال آدم بزرگاست بزرگ بشی میفهمی....

_نباید حرفی از بوسه ی اعضای دریم استیج به بقیه بزنی....

+مین مین پاپا کار داره فعلا نمیاد...بیا دوتایی بریم پیش مامان سارا....

_تو نمیتونی خربزه و عسل رو با هم بخوری نارا...میمیری....

+من نمیدونم چرا به آب میگن آب و به باد میگن باد....

تنها چیزی که انتظار نگاهشون رو میکشید،زمزمه های جونگده و شیومین موقع خواب بود که همه اشون مربوط به نارا بود.این طور که به نظر می رسید دونفری که یدفعه ای پدر شده بودن،اوقات سختی رو سپری میکردن که وسط همچین جلسه هایی میخوابیدن.

نامجون هم که داشت زیر سرشون بالشت میذاشت تا سرشون مستقیم روی میز نباشه،با حالت عجیبی به همه اشون نگاه کرد.

کار درستی بود که با این پسرها رفیق شده بود و به این گروه اومده بود؟

نمی دونست ولی...این رو می دونست که برای هر پشیمونی ای،دیر شده بود!

------------------------------------------------------------------------------------------

"چرا داره میخنده؟جذابه ولی عجیبه..."

لوهان که کل مدت قرار داشت به دلیل لبخند زدن سهون فکر میکرد،با دیدن کوچه های آشنا به خودش اومد.انقدری غرق فکر شده بود که هیچ نفهمید کی انقدر نزدیک خونه اشون شدن.

_دیگه رسیدیم.یادت نره سری بعدی بسته رو بیاری.اگه هم ازت پرسیدن کی ازت بسته رو خواسته میگی چانیول و بکهیون یعنی مدیر و معاون مدرسه ات میخواستن قضیه رو مخفی کنن برای همین یه فرد ناشناس رو فرستادن دنبال بسته.به هر حال چانیول پسرعمه اتونه و قبلا با بابات آشنا شد پس مخفی کردنش کمکی نمیکنه اما من دوست ندارم بقیه چیزی بفهمن.

سهون یه بار دیگه ماجرای بسته ای اشتباهی رو برای لوهان تعریف کرد و لوهان که هنوزم نمیتونست رابطه ی مدیر خفن و معاون جذاب مدرسه اش رو باور کنه،با تردید سرش رو بالا پایین کرد.خوشحال بود که بالاخره میتونه بسته ی خودش رو تحویل بگیره و از دست اون بسته ی عجیب خلاص بشه اما....

"واقعاً مدیر بیون و معاون پارک با هم تو رابطه ان؟پس یعنی هوسوک راست میگفت؟"

درست وقتی که لوهان درگیر حل شدن مشکل مایتومانیای هوسوک بود،سهون یدفعه گفت:«از اونجایی که اون همه وسایل و پوستر با طرح من سفارش دادی پس حتما خیلی طرفدارمی؟»

_ا-اینطور نیست!من طرفدار کای ام و کیونگسو طرفدار توعه!!

لوهان سریع انکار کرد ولی خودشم نمی دونست دلیل این کارش چیه.چه مشکلی داشت اگه به سهون میگفت که طرفدارشه؟

_اینطوره؟

سهون فقط یه کلمه گفت و سریع نگاهش رو گرفت.انگار که یدفعه علاقه اش ته کشیده باشه و مدت زمان مود خوبش تموم شده باشه.

"چون گفتم طرفدارش نیستم ناراحت شد؟"

لوهان با گیجی فکر کرد ولی سریع فکرش رو دور انداخت.چرا سهون باید به اینکه لوهان طرفدارش هست یا نه اهمیت بده؟اون به هر حال یه دریمر بود و همه ی اعضا رو دوست داشت و کارهاشون رو دنبال میکرد.

"امیدوارم فکر نکنه یه سولو استنم* که به بقیه ی اعضا هیت میده..."

لوهان که نگران افکار سهون شده بود،تا وقتی که دم در خونه اش پیاده شد،چیزی نگفت.حتی وقتی از سهون خداحافظی کرد و به دور شدن ماشینش خیره شد هم،هنوز نگران بود.

اون اصلا دوست نداشت بهش به چشم یه هیتر سولو استن نگاه کنن و برای همین حتی وقتی ماجرای بسته ی اشتباهی و بهونه ی سهون رو برای بقیه تعریف کرد هم،هنوز سردرگم بود و حواسش کاملا پیش بقیه نبود.

"سری بعدی!سری بعدی بهش میگم که یه سولو استن نیستم!"

لوهان انگار که بالاخره با این فکر به خودش اومده بود،زمزمه ی نامفهوم سوکجین رو شنید.

_باورم نمیشه....مدرسه خراب کن با مشت طلایی بوسان قرار میذارن....نکنه مدرسه ی رویا واقعا مدرسه ی گی هاست؟

+هیونگ مدرسه خراب کن کیه؟

وقتی جیمین زمزمه ی نامفهوم سوکجین رو شنید و ازش سوال پرسید،سوکجین سریع دستش رو تو هوا تکون داد و گفت:«هـ-هیچی نیست!هیچی نیست!فقط....انتظارش رو نداشتم...»

"نزدیک بود رازشون رو لو بدم!اگه پسرا میفهمیدن بکهیون و چانیول تو دوران دانش آموز بودنشون چه گندهایی بالا آوردن دیگه ازشون حساب نمیبردن!!"

سوکجین که تونسته بود با موفقیت اسرار اون دو نفر رو حفظ کنه،با گیجی سرش رو پایین انداخت.از اونجایی که اکثر اطرافیانش گی از آب در اومده بودن....پس...پس ممکن بود که نامجون هم گی باشه؟

"چی داری میگی کیم سوکجین؟!فقط چون نود درصد پسرای تو مدرسه ی رویا گی ان دلیل نمیشه کیم نامجون هم گی باشه!!اصلا اگه گی باشه به تو چه ربطی داره؟اینطور نیست که از تو خوشش بیاد اونم وقتی با اون ریخت و قیافه ی شلخته دیدتت!!"

سوکجین یدفعه با افکارش سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه و با فکر و خیال الکی به خودش امید نده.هر چند....حتی با وجود شلختگی هم...سوکجین خیلی خوش قیافه بود نه؟

"به خاطر اینا منم دارم دیوونه میشم!"

سوکجین که حس میکرد این افکار یدفعه ایش به خاطر گوش دادن به حرف های بقیه ی پسرهاست،سریع بلند شد و سمت اتاقش رفت.البته یادش نرفت تا قبل رفتن تو اتاقش،به لوهان بگه که میتونه بسته رو هر وقت خواست به اون فرد ناشناس پس بده.

_باشه هیونگ!

لوهان انگار که ماموریتش رو انجام داده باشه،با ذوق تایید کرد و سوکجین در اتاقش رو بست.

نیاز داشت با خودش خلوت کنه....

------------------------------------------------------------------------------------------

_....آره بعد رفتیم بستنی خوردیم خیلی کیف داد تو سرما بستنی خوردیم!قشنگ داشتیم میلرزیدیم شیو ولی بعد مدت های طولانی رفتیم سر قرار.همون جا تو پیست اسکی که برای فیلمبرداری تهیونگ بود بستنی هامون رو خوردیم!خیلی خیلی خوش گذشت!

جونگ کوک که داشت از پنجره ی ماشین هدفشون رو چک میکرد،بالاخره حرف زدنش در مورد قرارش با تهیونگ رو تموم کرد و شیومین از خستگی آهی کشید.خودشم دلش میخواست با جونگده بره سر قرار و برای یه روزم که شده بیخیال این حجم کاری بشه ولی....

نمیتونست نارا رو پیش بقیه بذاره و جدا از کار زیر نظر گرفتن بوکسو و پیدا کردن آدمای پشت سرش،باید تو تمرین های گروهی آلبوم جدیدشون هم حاضر میشد!

"دلم میخواد بازنشست شم....."

شیومین که یدفعه احساس خستگی شدیدی بهش دست داده بود،با یادآوری دریمرهایی که ازش حمایت میکردن،به خودش انرژی داد و سرش رو بلند کرد.با هک موبایل بوکسو فهمیده بود امروز کجا میاد و قراره با یه سری از افرادی که تو آتیش زدن مدرسه بهش کمک کردن ملاقات کنه.برای همین با جونگ کوک اومده بودن اینجا تا با شناسایی اون افراد یه سرنخی به دست بیارن.

_میخوام برم خونه.....

+هی شیومین....اینا اینجا چیکار میکنن؟

شیومین که دوباره داشت از خستگی غر میزد،با شنیدن سوال جونگ کوک سریع رد نگاهش رو گرفت.

_فاک....نوه های رییس جمهور اینجا چی میکنن؟

شیومین که از دیدن مین یونگی و مین گی یون شوکه شده بود،با چشم های گرد شده بهشون خیره شد.اوضاع حتی بدتر از قبل به نظر می رسید....

#زنگ_تفریح

*جونگ کوک با ذوق از قرارش تعریف میکنه*

شیومین:*تو ذهنش*امروز که رفتم خونه باید لباس های نارا رو اتو کنم و غذای فرداش رو آماده کنم.امشبم نوبت منه که براش قصه بگم...چن راست میگفت بابا شدن خیلی سخته...

هر آدمی گرفتاری های خودش رو داره لطفا سعی کنید با هر کی دیدین مسابقه ی کی از همه بدبخت تره نذارید=)

سولو استن*:این دسته از افراد فقط یک عضو از گروه رو دوست دارن و طرفداریش رو میکنن و اصولا از بقیه ی اعضا خوششون نمیاد و موقع هیت گرفتن یه نفر دیگه از گروه به جز عضو مورد علاقه ی خودشون،سریع با هیترا دست به یکی میکنن و میگن "من از اولم از این خوشم نمیومد"اینا از هیتر جماعت بدترن چون اسم فن رو خودشون میذارن و دید بقیه رو نسبت به آیدلشون خراب میکنن ولی بعضی از سولو استن ها هم هستن که اینجوری نیستن و با وجود اینکه بیشتر طرفداری یه نفرن ولی نظر خاصی راجع به بقیه ی گروه ندارن و بعضی وقتا هم ازشون حمایت میکنن.

یادداشت نویسنده:

سلام به همگی ستی صحبت میکنه.طبق آمار نظر سنجی فیک بعدی که انفجاری آپ میشه به ترتیب شروع اکسوپلاس،استیج رویا و در آخر کاک بلاکه.ریدرای استیج رویا خوب خودشون رو کشیدن بالا=)در این چپتر هم بالاخره دست مدرسه خراب کن سابق و مشت طلایی بوسان رو شد(الان که فکر میکنم لقب هاشون رو واقعا یه دختر 15 ساله گذاشته.ستی قدیم خوشحالم که بزرگ شدیT-T)خلاصه اینکه این فیک هم به پایان خودش نزدیکه و بعد از چپتر بعدی که رو به رویی مین های ساعتی با بوکسو رو داریم،احتمال خیلی زیاد یه پرش زمانی به سه ماه بعد داشته باشیم!منتظرش باشین که قراره کولاک کنن^^

روز آپ هم از این به بعد سه شنبه هاست

با آرزوی سلامتی و موفقیت.دوست دارتون.ستی 0=3+3...

ما را در سایت 0=3+3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : exohunhanfanfiction بازدید : 45 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 16:34