Dream Stage_EP 54

ساخت وبلاگ

Chapter 54: Pink Good Luck

کیم سوهی به عنوان دریمری که مدت طولانی ای طرفدار دریم استیج بوده،باور داشت که امکان نداره منابع اطلاعاتیش در مورد دریم استیج کمبودی داشته باشه.

شاید یه جور غرور برای اولین نسل طرفداری دریم استیج بود؟

هر چی که بود باعث میشد تا مطمئن باشه اگه حتی شایعه ی کنسرت،فن میتینگ،فن ساین و خلاصه هر رویداد ملاقات با طرفدار گروه دریم استیج پخش میشد،خبردار بشه.

پس...

"چجوری اینا زودتر از من فهمیدن؟؟"

سوهی همونطور که پشت کامپیوتر کافی نت نزدیک خونه اشون نشسته بود،با گیجی فکر کرد و به ماینتور رو به روش خیره شد.

الان یه ماه از زمانی که پسرا بهش گفته بودن بیشتر پول جمع کنه و برای خرید بلیط آماده بشه،گذشته بود.

زمانی که حتی یه شایعه از کنسرت دریم استیج پخش نشده بود،درست یه ماه پیش!

پسرا بهش التماس کرده بودن بیشتر پول جمع کنه و سوهی مجبور شده بود یه دور از تموم همکارها و هم دانشگاهی هاش که بهشون پول قرض داده بود،پول جمع کنه.

و درست یه هفته بعد از التماس های پسرا،کمپانی دریم استیج یدفعه اعلام کرد که به زودی یه کنسرت برگزار میشه و همه رو تو شوک فرو برد.

قبلا هم پیش اومده بود که دریم استیج همچین کارهای ناگهانی ای بکنه ولی نه برای کنسرت!

چون میزان برنامه ریزی ای که برای یه کنسرت لازم بود،خیلی بیشتر از بقیه ی رویدادهای ملاقات با طرفدار بود.

یه سری از طرفدارها نزدیک بود با میزان نظرات منفی سرور کمپانی رو از دسترس خارج کنن چون میترسیدن کمپانی داره به اعضای دریم استیج زور میگه و ازشون بیش از حد کار میکشه.البته جونگهیون به عنوان لیدر گروه،سریع یه پست تو صفحه ی گروه گذاشت و به دریمرها اطمینان داد که نیازی نیست نگران باشن.

ظاهرا برنامه ریزی از خیلی وقت پیش شروع شده بوده و فقط اعلام کردنش طول کشیده و همین،کافی بود تا دریمرها نفس راحتی بکشن.

و اون موقع بود که درگیری برای گیر آوردن یه بلیط تو کنسرت سه روزه،شروع شد!

جنگ بلیط گرفتن!!

و برای همینم بود که همه اشون پشت کامپیوتر تو یه ردیف نشسته بودن و منتظر بودن که زمان فروش بلیط،برسه.

این درست بود که اینترنت کره ی جنوبی به سرعت زیادش مشهور بود ولی اینترنت کافی نت سریعتر از اینترنت خونه و موبایل بود.

سر همین برای گرفتن بلیط که یه جنگ سر زمان و سرعت بود،همه تو کافی نت های مختلف جمع میشدن.

_جیمین و هوسوک!از اونجایی که تازه کارید بهتون از الان میگم.خیلی به بلیط های ایستاده امیدوار نباشید و سعی کنید یه منطقه ی امن که احتمال گرفتنش بیشتره رو انتخاب کنید.تو برنامه ی گوگل کروم هم چندتا پنجره باز کنید که اگه یکیش گیر کرد سریع برید سراغ صندلی بعدی!فهمیدین؟

با شنیدن لحن جدی لوهان،جیمین و هوسوک تند تند سرشون رو بالا و پایین کردن و با استرس برنامه ی کروم رو باز کردن.

از اونجایی که کامپیوتر تازه روشن شده بود،مدتی طول کشید تا کروم باز بشه و هوسوک،چند بار روی آیکون برنامه کلیک کرد تا باز بشه.

خودش می دونست که تعداد کلیک هاش تغییری ایجاد نمیکنه ولی چون استرس گرفته بود،چند بار کلیک کرد و همون موقع،یه صف طولانی از پنجره های برنامه ی کروم باز شد.

جیمین که سمت راست هوسوک نشسته بود و این کارش رو دید،کوتاه خندید و گفت:«میگن 80 درصد مردم اینطوری کروم رو باز میکنن.راست میگنا!!»

_کی میگه؟

کیونگسو کنجکاو پرسید و انگشت هاش با مهارت حرکت کرد و سریع چندتا پنجره آماده کرد تا بلیط بخره.

جیمین هم سریع دانستنی جدیدی رو که یاد گرفته بود به اشتراک گذاشت:«تحقیقات سایت خوش شانسی صورتی گفته!!!»

"چرا کسی اون سایت لعنتی رو تعطیل نمیکنه؟؟"

جین با یادآوری بسته ی شوم با مارک خوش شانسی صورتی،فکر کرد و آهی کشید.

خودش خیلی دیر خبردار شده بود که دریم استیج کنسرت داره و با اینکه تو این کار تجربه ای نداشت،حداقل یه بازیکن ذخیره بود که یه شانس یک در میلیون برای گرفتن بلیط داشت.

"هر چند اگه اینجا موفق نشیم باید از همون سایت بلیط بگیریم...من باید تو این کنسرت شرکت کنم و نامجون رو روی استیج ببینم!!"

سوکجین به خودش انرژی داد و به صفحه ی مانیتور خیره شد.

انگشت هاش روی موس سر میخورد چون از استرس زیاد عرق کرده بود و درست همون لحظه،فروش بلیط کنسرت شروع شد!

و خب....

نتیجه ی اون خرید بلیط،به شدت غیرمنتظره بود!!!

------------------------------------------------------------------------------------------

_پس شما با وجود تموم دردسرهای سایت خوش شانسی صورتی که فقط بدشانسی قهوه ای به وجود میاره،رفتید ازش اسباب بازی سکس خریدید.بعدشم افتاد دست شاگردهای سوهو هیونگ و کریس و بعدشم معلوم شد که پسردایی های گمگشته ی چانیولن....و اون وقت ازش استفاده هم کردید؟این واقعا یه بدشانسی قهوه ای نیست؟

تهیونگ با تمسخر گفت و با دیدن حالت خشمگین و خجالت زده ی بکهیون،سری به نشونه ی تاسف تکون داد.

مسئله این نبود که از این موضوع خبر نداشتن....فقط اینکه از اون بسته ی شوم اشتباهی استفاده کرده بودن رو مخ تهیونگ بود.

"هنوز 7 ماه هم از پس گرفتن بسته نگذشته که ازش استفاده کردن...البته صبرشون تا اینجا هم نشون میده که واقعا اون حادثه روشون اثر گذاشته بوده..."

تهیونگ با تاسف فکر کرد و تصمیم گرفت بیشتر از این سر به سر برادر کوچکترش و دوست پسر برادرش نذاره.

_هوم....اون سایت واقعا سایت عجیبیه و بدبختی زیاد به وجود آورده....ولی مگه همون اعتراف کریس و لی به سوهو رو آسون نکرد؟

جونگده با گیجی گفت که شیومین سریع با چشم غره بهش نگاه کرد.جونگده که دلیل این خشم ناگهانی رو درک نمیکرد،با گیجی بهش نگاه کرد و همون لحظه،شیومین با نگاهش به دنیل اشاره کرد.

جونگده که فهمید چه گندی زده،لبش رو گاز گرفت و با شرمندگی به چهره ی ناراحت دنیل خیره شد.

"این واکنشش باعث میشه یاد اون روز بیوفتم..."

.:فلش بک:.

_هی پارک شنقل فکر نکن چون هیونگم بخشیدتت منم اون روز جلوی باشگاه هم می بخشم.تو حالا حالاها باید تنبیه بشی!

چانیول با اخم به انگشت سفید و باریک بکهیون که داشت با تهدید تکونش میداد نگاه کرد.این فسقلی داشت تهدیدش میکرد؟؟

با نفس عمیقی که کشید خودشو آروم کرد و بی تفاوت گفت:«ریز میبینمت»

همین حرف چانیول کافی بود تا بکهیون حرصی داد بزنه:«خو اگه کوری عینک بزن عوضی!!»

بقیه با خنده به جر و بحثای تموم نشدنی اون دوتا نگاه میکردن.تو این یه هفته بیشتر از قبل به هم نزدیک شده بودن و جمعشون دوستانه تر شده بود.یه صلح عجیبی تو مدرسه رویا بود که جدا از خوشحال کردن بقیه باعث میشد فکر کنن این آرامش قبل از طوفانه.شاید.....درست فکر میکردن؟؟؟

بکهیون که از خنده بقیه حرصی شده بود کفششو درآورد و سمت چانیول پرت کرد که با جاخالی دادنش محکم خورد به کله یکی و صدای ناله دردناکشو درآورد.

بکهیون با اخم به چانیول که حالا نیشخند زده بود چشم غره رفت و با نگرانی دوید سمت قربانی که کسی جز آقای جونگ بیچاره نبود.

آقای جونگ همونطور که سرشو می مالید چشماشو بست و بعد از مجاب کردن بکهیون که حالش خوبه گفت:«سوهو.مدیر لی میخواد ببینتت»

بکهیون انگار که به شنیدن این اسم آلرژی داشته باشه قیافشو درهم کرد و با حرص گفت:«اون پیر خرفت بازم به هیونگ من گیر داده؟؟»

کریس با تعجب به بکهیون نگاه کرد و پرسید:«موضوع چیه؟؟»

بکهیون حرصی به سوهو که داشت پشت سر آقای جونگ می رفت نگاه کرد و گفت:«اون پیر هیز به هیونگم چشم داره»

بلافاصله دستای کریس و لی مشت شد.

دنیل با دیدن واکنش لی یکم ناراحت شد ولی سعی کرد خودشو آروم کنه.تو این یه هفته تموم سعیشو کرده بود که لی رو آروم کنه و حتی با شجاعت ازش خواسته بود با هم قرار بذارن و اینکه لی عاشق یکی دیگست رو قبول کرده بود.پس فقط یه آه کشید و بعد گرفتن دست لی با آرامش گفت:«مهم اینه که اون الان دوست پسر داره و با شناختی که همین یه هفته روش دارم میدونم عمرا به اینکه مدیر لی یه همچین فردیه فکر کنه»البته نگفت که قبل این یه هفته لی تموم اخلاقیات سوهو رو براش تعریف کرده و چقدر حسودی کرده.به هر حال اون یه فرشته نبود که همه دوستش داشته باشن.

لی با این حرف دنیل یدفعه به خودش اومد و با شرمندگی به دنیل نگاه کرد اما دنیل با زدن لبخند آرامش بخشی بهش فهموند که نیازی نیست نگران باشه.

تهیونگ که دید جو داره ناراحت کننده پیش میره تکخند تمسخر آمیزی کرد و گفت:«به هر حال.شما دوتا واقعا ناامید کننده این»و با دستش به کریس و لی اشاره کرد.

با دیدن چشمای گرد شدشون پوفی کشید و با سرزنش گفت:«بهتر نبود حداقل اعترافتون رو خودتون می نوشتین؟؟»

سهون که چیزی از حرفای تهیونگ نمی فهمید گیج گفت:«منظورت چیه؟»

جونگ کوک با خنده به بکهیون و تهیونگ که به لی و کریس چشم غره میرفتن نگاه کرد و بعد رو به سهون گفت:«ماجرای اعتراف این دوتا به سوهو تو یه روز و به شکل کاملا مشابهیه.اون چیزی که جدیدا مد شده رو دیدین؟؟"تو سه روز جواب بله عشقتونو دریافت کنید"."زیباترین و جالب ترین اعترافات عاشقانه رو با ما تجربه کنید"."نگرانید که چه جوری به عشقتون اعتراف کنید؟یه نامه سه روزه مشکلتون رو حل میکنه.به سایت خوش شانسی صورتی ما سر بزنین.دبلیو دبلیو دبلیو خوش شانسی صورتی دات کام."» جونگ کوک حرفش رو تموم کرد و با خنده به قیافه سرخ شده لی و کریس نگاه کرد.

کای قهقهه بلندی زد و همونطور که با دستش به لی و کریس اشاره میکرد گفت:«اوه خدای من شما دوتا واقعا تکید.حتما جفتتون سرچ کردین"چطور عشق خود را اعتراف کنیم؟؟" و اولین سایتی که آورد رو وارد شدید.یه نامه سفارش دادین و همونو به سوهو دادین؟؟اونم تو یه روز؟؟بیخیال بابا»

بکهیون با غرغر به اون دوتا گفت:«به خاطر اعتراف مسخره شما دو نفر همزمان و همین طور فهمیدن این حقیقت که حتی لی با داشتن پدری که معلم ادبیاته خودش نامه رو ننوشته انقدری ناراحت بود که وقتی ما اون حقیقتو فهمیدیم کسی که باید بهش دلداری میدادن سوهو بود نه ما»

تهیونگ با گفتن "دقیقا" با اخم بهشون نگاه کرد.

کریس حس عجیبی داشت که توسط برادرخونده های سوهو داره توبیخ میشه.این حس.....چرا شبیه وقتی بود که رفته خواستگاری و برادرای طرف دشمنای خونیش از آب در اومدن؟؟

جونگ کوک شیر موزشو سر کشید و بی تفاوت گفت:«به هر حال که سوهو و کریس دارن با هم قرار میذارن.من و تهیونگ هم با هم قرار میذاریم.پس بهتره وقتی یکی بهت اعتراف کرد و به نظرت مسخره اومد بزنی نابودش کنی بکهیون»

بکهیون سرشو بالا آرود و با غرور گفت:«اعتراف به من باید تو یه موقعیت خفن باشه.یه موقعیت مرگ و زندگی با یه کیس.اون موقع شاید طرفو قبول کنم»

در عین حال که بکهیون داشت با مسخرگی از اعتراف هالیوودیش می گفت چانیول با دقت به حرفاش گوش میداد و حرفا رو تو ذهنش یادداشت میکرد.

سهون نیشخندی به بکهیون زد و گفت:«اعتراف من خفن تر بود»

دنیل که انگار کنجکاو شده بود پاستیلشو پایین آورد و گفت:«مگه چجور بود؟؟اصلا مگه با کی قرار میذاری؟؟»

کای پوفی کشید و بعد نیشگون گرفتن گونه سهون بی تفاوت گفت:«ما با هم قرار میذاریم»

چند لحظه سکوت بینشونو گرفت و بعد شیومین با خنده گفت:«اوکی پس اگه اینطوره منم پسر رییس جمهورم»

کای بی تفاوت نگاش کرد و گفت:«شوخی نمیکردم»

_فاک!

دنیل شناختی از اون دوتا نداشت برای همین درک نمیکرد چرا همه انقدر تعجب کردن.پس بدون توجه بقیه گفت:«چجوری اعتراف کردی؟؟»

لی رو به دنیل گفت:«اون الان مهم نیست!»بعد رو به سهون با حیرت گفت:«تو چجوری میتونی با کای قرار بذاری؟شما مثل دوتا داداش بودین»

سهون اول رو به دنیل گفت:«فقط تو باشگاه بعد تمرین بهش گفتم باهام قرار بذاره»بعد رو به لی ادامه داد:«دست گرمی با هم قرار میذاریم فعلا.در ضمن رابطمون از این دوتا پاستوریزه که چند ماهه با هم قرار میذارن بیشتر پیش رفته....»بعد اشاره به تهیونگ و جونگ کوک که اخم کرده بودن با پوکریت تمام ادامه داد:«من هیونگو کردم...آخ!!»

سهون با درد دستشو پشت گردنش گذاشت و به کای که با عصبانیت نگاش میکرد خیره شد.کای انگشتش رو به نشونه تهدید بالا آورد و گفت:«بار آخرت باشه از این جمله استفاده میکنی»

سهون چیزی نگفت و به جاش انگشت کای رو بوسید.چانیول با دیدن کار سهون اخم کوچیکی کرد.یعنی خودشم باید اون موقع که بکهیون تهدیدش میکرد بوسش میکرد؟؟

جونگده یکم نگاهشون کرد و بعد به شیومین نگاه کرد.شیومین با حس نگاه خیرش برگشت و منتظر نگاهش کرد.با دیدن گونه های سرخش خندش گرفت و با صدایی که فقط خودشون دوتا بشنون گفت:«مشکلی نیست»

جونگده نفس راحتی کشید و بعد با لبخند گفت:«راستش.....من و شیومین هم با هم قرار میذاریم»و منتظر واکنششون موند.

دنیل یکم پوکر نگاش کرد و وقتی دید بقیه ساکتن لبخند کوچیکی زد و بعد کشیدن لپ جونگده گفت:«ببین پسرم شما دوتا از کریس و سوهو هم ضایع تر بودین پس انقدر به خودت فشار نیار»بعد رو به بقیه گفت:«حالا که بحث قرار گذاشتن شد منم یه چی بگم.من و لی هم دست گرمی با هم به درخواست من قرار میذاریم»

اینو جوری گفت انگار که عادی ترین چیز ممکنه اما لی از شدت شوک نمی تونست واکنش نشون بده.

کای هومی کشید و بعد به خودشون نگه کرد و با دیدن چانیول غرق فکر و بکهیون اخمالو با خباثت گفت:«خب ما اینجا چندتا زوج و دوتا سینگل داریم که به نظر میاد قراره با هم زوج شن»

بکهیون با حس نگاه خیره بقیه تند تند دستشو تکون داد و گفت:«نه نه اصلا همچین چیزی امکان نداره مگه مخمو از تو جوب آوردم که با این شنقل قرار بذارم؟؟»

بعد فورا دستاشو رو گونه های سرخ شدش گذاشت.از همه بیشتر نگاه خیره و ناخوانای چانیول بود که معذبش میکرد.

_موضوع چیه؟؟

سوهو که تازه برگشته بود پرسید.بکهیون با دیدن سوهو انگار که فرشته نجاتشو پیدا کرده باشه فورا بغلش پرید و سعی کرد بحثو عوض کنه:«سوهو هیونگ اون پیر خرفت چیکارت داشت؟؟»

سوهو دهنشو باز کرد تا باز بکهیونو به خاطر بی احترامی به بزرگترش سرزنش کنه اما با شنیدن صدای گریه آشنایی که هر لحظه نزدیک تر میشد با تعجب به ورودی مدرسه نگاه کرد.

از اونجایی که تایم کلاسای اضافه بود بقیه اومده بودن و دور هم جمع شده بودن و هیچ کسی الان وارد مدرسه نمیشد.پس مطمئنا همشون با دیدن مینهو شوکه شدن.مخصوصا با گونه های خیس و چشمای اشکی.

مینهو با دیدن سوهو سمتش دوید و با بغل کردنش با هق هق گفت:«س..سوهو....جونگ...جونگهیون.... تو...... در...دردسر افتاده!»

.:پایان فلش بک:.

البته که اون روز خبر دردسر جونگهیون چندسال از عمر همه اشون کم کرد ولی جونگده هر چقدر بیشتر فکر میکرد،بیشتر می فهمید که احساسات دنیل از همون موقع واقعی بوده و فقط بقیه نفهمیدن.

خود دنیل هم که با یادآوری اوایل رابطه اشون غمگین شده بود،لبش رو گاز گرفت و سرش رو پایین برد.

لی چندین بار بهش ثابت کرده بود که واقعا عاشقشه ولی....

دنیل هنوز اطمینان نداشت.

یه عدم اعتماد خطرناک تو رابطه اشون از همون اول ریشه کرده بود که به راحتی نمیشد از شرش خلاص شد.

برای همین دنیل می ترسید!

از اینکه سرش رو بالا بیاره و مقصد نگاه لی،مثل همیشه سمت سوهو باشه نه خودش!

از خودش بدش میومد که به سوهو حسودی میکرد ولی مگه احساسات انسانی دست خود آدماست؟

"ولی نمیشه برای همیشه ازش فرار کنم..."

با نگرانی و استرس،سرش رو بالا آورد و به لی نگاه کرد.

میزان اضطرابش خیلی بیشتر از وقتی بود که منتظر اعلام نتایج اولین موزیک شو بود یا وقتی که کارخونه ی پاستیل سازی خانم کوچولو تعطیل شد.

و همین که سرش رو بالا آورد....

_ام...حالت خوبه؟

نگاه نگران لی خیره روی خودش بود!!

انگار همین حرکت ساده از سمت لی کافی باشه،دنیل لبخند وسیعی زد و بسته ی پاستیلی که تو دستش بود رو با ذوق باز کرد.

همه وقتی دیدن حال دنیل خوبه،نفس راحتی کشیدن و نارا هم به تقلید از باباها و عموهاش،یه نفس راحت کشید.

"روز به روز داره بیشتر شبیه مدل کپی شده ی جونگده و شیومین میشه..."

دنیل با دیدن کارهای نارا،یدفعه فهمید که تهیونگ جلوی این بچه چه کلماتی رو به کار برده و سر جاش سیخ شد.

چطور حضور نارا رو فراموش کرده بودن؟؟

لی انگار که داره ذهن دنیل رو میخونه،سرش رو کنار گوشش برد و زمزمه کرد:«نگران نباش.شیومین سریع یه هدفون گذاشت رو گوشش و صداش رو زیاد کرد.تازه در آوردتش و فقط تو متوجه نارا نشدی چون غرق پاستیل خوردنت بودی»

با اطمینان بخشی لی،هوفی کشید و با دیدن اسمی که روی بسته ی پاستیل نوشته شده بود،با خنده گفت:«مگه میشه وقتی دوباره کارخونه ی خانم کوچولو به راه افتاده و پاستیل تولید کرده،خوشحال نباشم؟»

لی وقتی دید حال دنیل واقعا خوبه،خودشم لبخند زد و بیشتر به دوست پسرش چسبید.

دنیلم که نصف بسته رو به سرعت خورده بود،یدفعه گفت:«ولی این سایت خوش شانسی صورتی هم خوب چیزیه ها!»

"به هر حال این ایده که لی کارخونه ی خانم کوچولو رو برام بخره از اون سایت اومده!!"

دنیل با شادی فکر کرد غافل از اینکه همه_به جز سهون و نامجون و نارا_برگشته بودن و با حالت عجیبی نگاهش میکردن.

مخصوصا چانیول و بکهیون که هیچ خاطره ی خوشی از اون سایت نداشتن!!

_موافقم!

همون موقع بود که یه تایید،از سمت یه فرد پیش بینی نشده به گوش رسید و اون فرد،کسی نبود جز سهون!!

این بار حتی نارا هم به تقلید از باباهاش با حالت عجیبی به سهون نگاه کرد حتی اگه دلیلش رو نمی دونست.

نامجون هم یادش موند تا بعدا ماجرای سایت خوش شانسی صورتی رو از سوکجین بپرسه چون جو خونه بهش این اجازه رو نمیداد که حرفی بزنه.

تو این 7 ماه حسابی به سوکجین نزدیک شده بود و اسمش رو از "معلم کیوت دوقلوها" به "جین سکسی" تغییر داده بود.البته چون حس میکرد زیادی عجیبه،به "سوکجین "با یه قلب صورتی تغییر داده بود.

فهمیده بود رنگ مورد علاقه ی سوکجین صورتیه و این کار رو به خاطر این انجام داد که با بقیه ی سوکجین های مخاطبینش قاطی نشه.

ولی....چرا یدفعه احساس عجیبی داشت؟

"خوش شانسی....صورتی؟"

------------------------------------------------------------------------------------------

حدود هفت سال پیش،5 تا دختر معمولی به دلیل علاقه ی مشترکشون به رنگ صورتی و فالگیری،یه سایت ساختن به اسم خوش شانسی صورتی!

یه سایت که اول فقط یه سایت فالگیری معمولی بود ولی به خاطر منحصر به فرد بودن و کاربردش،خیلی زود مشهور و محبوب شد.

بعد از اون سازنده های سایت بیشتر درگیر سایت شدن و از اونجایی که درآمدشون خوب بود،سایت بزرگتر و بزرگتر شد.

بخش های بیشتری به سایت اضافه شد و افراد زیادی استخدام شدن تا تو بخش های مختلف سایت کار کنن و حتی چندتا تیم برنامه نویسی ساختن تا اپلیکیشن های مربوط به سایت رو هم ایجاد کنن و بعد یه مدت،تبدیل شد به یکی از جامع ترین و متنوع ترین سایت های کره ی جنوبی!!

حتی خود سازنده های سایت هم فکر نمیکردن که کارشون انقدر بگیره و بعد از اینکه 5 سال از شروع کارشون گذشت،یه بخش اضافه شد به اسم "مبادله ی لاتاری"!

اسم عجیبی بود ولی بهترین اسم برای بخش "مبادله و فروش بلیط کنسرت" بود که یه جنگ سر شانس بود و بیشتر به اسم سایت میومد!!

و این بخش سایت از 2 سال پیش،شده بود آخرین راه حل طرفدارها برای گیر آوردن بلیط کنسرت خواننده ی مورد علاقه اشون!!

آخرین میدان نبرد،شانس آخر،سوراخ کیف پول و...یه عالمه اسم دیگه که به این بخش داده شده بود،نشون میداد که قیمت خرید دوباره ی بلیط،چقدر سرسام آوره!

مخصوصا برای گروه تاپ آیدل کره ی جنوبی،گروه دریم استیج!!

برای همینم بود که پس انداز عظیم سوهی،خیلی سریع خالی شد چون موقع خرید بلیط،به جز کیونگسو که هیچی تمرکزش رو بهم نمی ریخت،فقط سوکجین با یه شانس محشر تونسته بود بلیط رو به قیمت معمولی بخره و بقیه اشون،مجبور شدن بلیط کنسرت رو با قیمت 5 برابر بخرن و جیبشون کامل خالی بشه!!

سوهی مدتی بود که به لوهان غر میزد به عنوان کسی که خودش تو خرید و بلیط فروش سایت کار میکنه،باید بیشتر حرفه ای می بود و برای همه اشون بلیط میخرید.

لوهانم که از دست غرغرهای نوناش خسته شده بود،از خونه بیرون زد و یه بار دیگه ماسک و عینک دودیش رو چک کرد.

"خب دیگه آماده ام!!"

لوهان با شادی فکر کرد و سمت خونه ی سهون راه افتاد.

اشتباه نکنید!!

لوهان هنوز به یه آیدل تبدیل نشده بود که نگران باشه بقیه بشناسنش و دزدم نشده بود که برای دزدی بره خونه ی سهون!

اون فقط نگران این بود که نتونسته بود مدتی با سهون وقت بگذرونه و با اینکه سهون بهش گفته بود درگیر کنسرته،هنوزم دلش میخواست یه بارم که شده ببینتش.

برای همینم بود که تبدیل شد به یکی از منفورترین موجوداتی که دریمرها و طرفدارها میشناختن!!

یه استاکر!!!

#زنگ_تفریح

*لوهان در حال آماده شدن برای اینه که بره بیرون*

لوهان:کیونگی این چطوره؟

کیونگسو:مگه نمیری که مخفیانه سهون رو ببینی؟

لوهان:آره!برای همین ماسک زدم!

کیونگسو:مگه قرار نیست تو چشم نباشی؟

لوهان:آره!عینک دودی هم زدم!

کیونگسو:....پس چرا یه هودی زرد روشن پوشیدی که عکس خر شرک روشه؟

لوهان:اوه....

خیلی وقتا اعتماد دوباره سخته ولی زندگی کردن با بی اعتمادی هم راحت نیست! =)

یادداشت نویسنده:

سلام به همگی!شرمنده بابت تاخیر طولانی ولی از اونجایی که شدیدا درگیر تموم کردن شروع اکسو پلاس بودم و رایتر بلاک شده بودم،نشد چیزی بنویسم.....اما با یه چپتر طولانی برگشتم پس نگران نباشید!!راستش این چپتر قرار بود بیشتر سپ باشه ولی حس کردم یه چپتر این وسط لازمه که تکمیل کننده ی بقیه ی داستان باشه.همچنین میخواستم یکی از موارد منحصر به فرد این فیک رو باز کنم چون ایده ی سایت "خوش شانسی صورتی" که از فصل اول همراهمون بوده،خیلی نصفه نیمه رها شده بود برای همین تصمیم گرفتم یکم داستان رو منسجمتر کنم به جای اینکه عجله ای پیش ببرمش.همین الانم بعد از پرش زمانی 6 ماهه تو چپتر قبل که مرگ سارا رو رد کرده بود،تو این چپترم یه پرش زمانی یک ماهه داشتیم سر همین ممکنه داستان یدفعه خیلی سریع پیش بره....

ادی سان هم لطف کرد با نوشتن زنگ تفریح به همه امون یه تفریح کوتاه داد آخر این چپتر و چپترهای قبلی رو یکی کرد که گم نکنید تا کدوم چپتر خونده بودید و از کجا باید شروع کنید.

راستی چیزایی که در مورد خرید بلیط نوشتم بر اساس دانسته های خودم از رمان های مختلفیه که خوندم مثل "دبیو کن یا بمیر" و از اینجور چیزا پس شاید خیلی دقیق نباشه ولی همینه که هست.من که تنها خرید اینترنتیم کتاب کار درسی بوده*پاک کردن اشک ها*

در کل امیدوارم از خوندنش لذت برده باشید هر چند امیدی به نظر ندارم ولی بدونید لینک ناشناسم رو عوض کردم و میتونم توش جواب بدم بهتون پس نظر بدید....باشه؟

با آرزوی سلامتی و موفقیت.دوست دارتون.ستی 0=3+3...

ما را در سایت 0=3+3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : exohunhanfanfiction بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 14:46