Dream Stage_EP 58

ساخت وبلاگ

Chapter 58: Nickname

هر کسی یه اسم مستعار داره!

بعضیا خودشون این اسم رو انتخاب میکنن و بعضیا بقیه براشون این اسم رو انتخاب میکنن.

اسم مستعار میتونه اسم اکانت صفحه ی مجازی باشه یا اسم هنرمندی مثل اسم نویسندگی،اسم استیج یا حتی اسم استاکری مثل همستر!

لوهانم برای مدت طولانی ای از اسم "هانلو" به عنوان اسم نویسندگی و طرفداریش استفاده کرده بود و خب...

الان به شدت بابت این کارش عصبانی بود!!

چرا؟

دلیلش واضح نیست؟

چون سهون تموم این مدت خبر داشته هانلو کیه و تو تمام برنامه ها و سایت ها پیداش کرده بود و این فقط همینجا تموم نشده بود!

_ولی چه فیک های سکای خفنی نوشتی لولو!از کاک بلاک و امگا سیتی گرفته تا سه گانه ی پادشاه!اون یکی چی بود؟قاضی قاتل؟

سهون یکی یکی اسم فیک های لوهان رو خوند و لوهان،با شرمندگی بیشتری سرش رو پایین انداخت.

یعنی سهون تموم اون فیک ها رو خونده بود؟

"اون +18ها رو که نخونده مگه نه؟"

لوهان با خجالت فکر کرد و لبش رو گزید.جوابی نداشت که به سوال های سرشار از شیطنت سهون بده و در حقیقت،یه جورایی کنجکاو هم شده بود.

دست آخر وقتی دید دیگه نمیتونه خودش رو کنترل کنه،با کلافگی اخمی کرد و گفت:«حالا جدی جدی....با کای بودی؟اگه آره سکای بودید یا کایهون؟»

سهون با شنیدن سوال لوهان یه لبخند محو دیگه زد و بیشتر لوهان رو تو آغوشش کشید.لبش رو سمت گوشش برد و بعد از بوسه ای به گوش های سرخ شدش،با تکخندی به خاطر نحوه ی پرسیدن "تاپ بودی یا باتم؟" لوهان،آروم گفت:«آره با هم بودیم.هم سکای بودیم هم کایهون ولی چون خیلی با اینجور رابطه کنار نیومدیم ترجیح دادیم همون دوست بمونیم»

_خیلی عجیبین...

+میدونم.

لوهان که از جواب سهون گیج شده بود،با سردرگمی گفت و سهون اینبار با یه جواب کوتاه لبش رو بوسید.

لوهان که از پیچیدگی ارتباط سهون و کای اخم کرده بود،با بوسه ی سهون دوباره افکارش رو دور کرد و توی لذت بوسه های حرفه ای و ملایم سهون گم شد.

تو لذتی که باعث میشد بیخیال یه سوال تو اعماق ذهنش بشه.

سوالی که جواب دادنش سخت بود...

"از اینکه کاپل مورد علاقم ریل بوده باید ناراحت بشم یا از اینکه از ارتباط پسری که باهاش قرار میذارم با یکی دیگه ناراحت بشم؟"

و این سوال،واقعا سخت بود....

_سوجو میخوای؟

سهون یکم ازش فاصله گرفت و همونطور که از روی تخت بلند میشد،پرسید.لوهانم دستی بین موهای بهم ریخته اش کشید و بی تفاوت گفت:«نه ممنون»

_چرا؟به سن قانونی رسیدی حتی اگه هنوز تو مدرسه ای.

+به اون ربطی نداره.من و کیونگسو عادت مستیمون خیلی بده برای همین سوکجین هیونگ بهمون گفته تا حد امکان اصلا مشروب نخوریم.به خاطر همین عادت بد مستیمون تو بوسان اسم مستعارم پیدا کردیم!!

_اوه؟مثلا چه اسم مستعاری؟

سهون که از شنیدن ماجرایی که ازش بی خبر بود،سرگرم شده بود،با کنجکاوی پرسید و لوهان،با تردید و یکم خجالت گفت:«...مال من شیرآب بود چون خیلی گریه میکردم.....مال کیونگسو هم....خرس وحشی بود...»

از اونجایی که تصور کیونگسو و خرس وحشی کنار هم برای سهون خیلی سخت بود،با گیجی سرش رو کج کرد و گفت:«مال تو رو میتونم درک کنم ولی...خرس وحشی؟چرا؟»

لوهان خیلی جلوی خودش رو گرفت تا به سمت سهون نپره و موهاش رو نکشه.

چرا درک میکرد؟

نباید درک میکرد!

اصلا به لوهان نمیومد که گریه ای باشه!!

ولی اون لحظه حال این کار رو نداشت و برای همین با حرص گفت:«چون خودش رو کنترل نمیکرد و هر کی رو مخش میرفت رو حسابی کتک میزد!!»

------------------------------------------------------------------------------------------

مشت طلایی بوسان،مدرسه خراب کن و....یه عالمه اسم مستعار دیگه،برای پسرهایی که تو بوسان بودن ساخته شده بود ولی جدیدترین اسم مستعاری که هر کسی تو بوسان ازش خبر داشتن،خرس وحشی بود!!

لقب پسری که اگه مست بود و رو اعصابش میرفتی،باید یه دور با ارباب جهنم دیدار میکردی و بعد برمیگشتی!

پسری که حالا از روی اعصاب خوردی و بی حوصلگی،چندتا پسر قلدر دبیرستانی رو گیرآورده بود و داشت حسابی میزدشون!

نه با تکنیک های پیچیده ای که یاد گرفته بود و نه با اصول اولیه هنرهای رزمی!

فقط با زور خالص!

با قدرتی که بعید بود از اون بدن کوچیک بیرون بیاد و همیشه حریف هاش رو غافلگیر میکرد!

دو کیونگسو،ملقب به خرس وحشی،اون شب حسابی عصبی بود!

این رو صدای آه و ناله تو کوچه پس کوچه های سئول،ثابت میکرد!

_چرا غش کردی؟

کیونگسو با لحن سردی،خطاب به پسری که کف کوچه از حال رفته بود و هشیاریش رو از دست داده بود،پرسید و با پاش لگدی بهش زد.

اینکه پسر حتی تو حالت بیهوشی نتونست ناله ای بکنه،نشون میداد چقدر بد بیهوش شده ولی کیونگسو تو حالتی نبود که بتونه همچین چیزی رو درک کنه.

برای همین چندبار دیگه بهش لگد زد و وقتی جوابی نگرفت،"تچ"ـی زیر لب گفت و سمت یه نفر دیگه رفت.

پای آسیب دیده اش رو روی زمین میکشید و بی توجه به خونی که سمت چپ صورتش رو کلا خیس کرده،حرکت میکرد.

این درست بود که کیونگسو تو مستی قدرتش رو کنترل نمیکرد و با تمام زور دعوا میکرد ولی چون مست بود،نمی تونست هیچ کدوم از تکنیک هاش رو درست انجام بده و برای همین مطمئنا تو یه دعوای 1 به 12 آسیب می دید!!

_درد میکنه....

کیونگسو زیرلب زمزمه کرد و بعد از له کردن دست یه نفر تو تاریکی کوچه،کوله پشتیش رو از روی زمین برداشت و خاکش رو تکوند.

آروم آروم میون کوچه ها خودش رو این ور و اون ور کشید و به نگاه متعجب و ترسیده ی رهگذرها اهمیتی نداد.

یه جورایی اصلا نمی دیدشون که بخواد به نگاهشون اهمیت بده.

تو ذهنش فقط یه چیز روشن بود!

"باید کای رو ببینم!"

یه فکر ساده که باعث شده بود با وجود درد شدید پهلوی راستش و سرش،همراه با سوزش وحشتناک پاش،سمت باشگاه بره و متوقف نشه.

تو این چند روز همه ی اطرافیانش داشتن با کسی که دوست داشتن خوش میگذروندن و این باعث شده بود کیونگسو حس مزخرفی داشته باشه.

البته که از خوشحالی پسرا و سوهی نوناش خوشحال بود.

ولی اون حس مزخرف گوشه ی قلبش رو هم نمی تونست بندازه بیرون و جاش رو با یه چیز دیگه پر کنه.

"چرا کای بهم نمیگه قرار بذاریم؟مطمئنم که مثل من دوستم داره...یعنی چون از احساسش مطمئن نیست انقدر معطل کرده؟یا چون دلش نمیخواد با یه پسر دبیرستانی قرار بذاره؟شایدم چون کلا دلش نمیخواد قرار بذاره و از پاپاراتزی ها میترسه؟"

افکار کیونگسو به قدری شلوغ شد که نفهمید کی وارد باشگاه شده و کی جلوی در اتاق کای ایستاده.نگاهش خیره به در بسته بود که همون لحظه در باز شد.

مربی جذابش و کراش همیشگیش،رو به روش ایستاده بود و لعنت به کسی که تاپ جذب مشکی رو اختراع کرده بود!

چون کیم کای حالا جذابتر شده بود!!

اونقدری جذاب که اگه اون یه ذره هوشیاریش بعد این مدت پیاده روی برنگشته بود،خودش رو تو بغلش مینداخت و تا جون داشت،می بوسیدش!!

_چرا انقدر زخمی شدی؟

کیونگسو با سوال کای،با گیجی پلک زد و به چهره ی نگران و بهت زده اش نگاه کرد.

بعد از یه مکث کوتاه بود که بالاخره جواب کای مضطرب رو طبق عادت خونوادگیش داد:«زمین چشم نداشت خورد به من!»

_دارم جدی باهات حرف مزنم.

کای که ظاهرا از این جواب خوشش نیومده بود،با صدایی که یکم بیشتر بالا رفته بود گفت و کیونگسو با گیجی پلک زد.

چرا مربی جذابش انقدر عصبی بود؟

"آهان!!"

کیونگسو که یدفعه ایده ای به ذهنش رسیده بود،سریع گفت:«آها درسته.شما نمی دونین مربی.جمله ای که گفتم تو لغت نامه ی خونوادگیمون یعنی دعوا کردم.»

"از بس لوهان اینجوری جواب داده منم اینجوری جواب میدم...."

کای که از دیدن صورت کیونگسو برای چند لحظه شوکه شده بود،بالاخره به خودش اومد و بعد از کشوندن کیونگسو دنبال خودش_اونم با وجود احتیاط فوق بالا_جعبه ی کمک های اولیه رو بیرون آورد و مشغول پاک کردن زخم های کیونگسو شد.

بعد از اینکه خون روی صورت کیونگسو رو پاک کرد،تازه فهمید بیشتر این خون اصلا مال کیونگسو نبوده و فقط رو بدنش ریخته!

"با کی و چجوری دعوا کرده که این همه خون ریخته روش؟"

کای بعد از مداوای زخم صورت و سر کیونگسو،اخمی کرد و با خشم گفت:«کی جرات کرده با شاگرد من دعوا کنه؟؟»

_چندتا دوپای متحرک که فکر کنم بشه از بعضی جهات جزو گونه ی انسان ها حسابشون کرد؟

کیونگسو یه بار دیگه با انتخاب کلمات عجیبی جواب کای رو داد و کای که این چیزا براش عجیب بود،آهی کشید و خم شد.جلوی پای کیونگسو نشست و بعد از درآوردن کفش و جورابش با نهایت احتیاط،پاچه ی شلوارش رو بالا زد و اخم غلیظی کرد.

دیدن کبودی وحشتناک و بزرگ روی مچ پای کیونگسو،کافی بود تا درجه ی خشمش چند درجه بالاتر بره و دست آزادش رو مشت کنه.

سرش رو بالا آورد و خیره به چشم های خمار کیونگسو،با لحن گیجی گفت:«مستی؟؟تو حالت عادی انقدر با شوخی حرف نمیزنی؟؟»

کیونگسو سرش رو با حالت کیوتی کج کرد و با بهت گفت:«مستم؟؟....شاید...ولی تقصیر یه پسر عوضی و خوشگله که من مست کردم.....»

_کدوم پسر؟؟

لحن کای ناخودآگاه تغییر کرد و اون خشم اولیه،جاش رو به یه اضطراب نامحسوس داد.

کیونگسو که انگار از این واکنش نامحسوس ناراضی بود،اخم ریزی کرد و با دلخوری گفت:«میشناسیش....هر روز.....تو آیینه می بینیش!»

و همین جمله،کافی بود تا قلب کای چندتا ضربان رو از جا بندازه!

دستش که کیسه ی یخ رو روی کبودی پای کیونگسو نگهداشته بود،با شنیدن این حرف شل شد و بعد از چند ثانیه،دوباره سر جای خودش برگشت.

با تکخندی از جاش بلند شد و بعد از بوسه ای روی لب های درشت کیونگسو،سرش رو عقب کشید و با ناراحتی گفت:«الان اصلا موقعیت جالبی برای اعتراف نیست وقتی داری از شدت درد بیهوش میشی ولی این پسر عوضی و خوشگل مطمئن میشه با یه موقعیت بهتر جبران کنه»و با یه حرکت،دستش رو زیر زانو و کمر کیونگسو انداخت و بلندش کرد.

باید هر چه سریعتر کیونگسو رو به بیمارستان میرسوند چون به جز یه سری کمک های اولیه،کار دیگه ای از دستش بر نمیومد.

دو کیونگسو لقب خرس وحشی رو به خاطر عادت بد مستیش تو بوسان به دست آورده بود.

ولی اگه کای همچین حرفی رو میشنید،حتما بلند بلند میخندید و با نشون دادن انگشت وسطش میگفت:«خرس وحشی؟شوخی میکنی!کیونگسو فقط یه پنگوئن کیوته که آفریده شده تا تو آغوش من حل بشه!!»

و خب شاید...تا حدودی درست بود؟

به هر حال اسم مستعار،فقط یه اسم مستعار بود که می تونست هر لحظه عوض بشه!!

پس خرس وحشی هم،می تونست به پنگوئن کیوت بغلی تبدیل بشه!

#زنگ_تفریح

*واحد شایعه پراکنی سایت خوش شانسی صورتی شعبه ی بوسان*

*گفت و گوی روزمره ی کسایی که برای همه اسم مستعار میذارن*

ناشناس 1:خب...جدیدا هر چی اسم مستعار به دردنخورتر و عجیبتر انتخاب کردم محبوبتر بوده....سلیقه هاشون حسابی داره عجیب تر میشه....پس....

ناشناس 2:بهتر نیست لقب سوکجین رو تغییر بدیم؟از رفیقای موسس های سایته!T-T

ناشناس 1:نه!پینکی جینی خیلی بهش میاد!*^*

ناشناس 2:*تو ذهنش*دقیقا چطوری بهش میاد؟0_0

ناشناس 3:کی به کیم هوسوک لقب پینوکیو داده؟خودش بفهمه یه چی مربوط به مایتومانیا بهش ربط دادیم از لباس زیر آویزونمون میکنه!

ناشناس 2:میخوام از این کار استعفا بدم! 0=3+3...

ما را در سایت 0=3+3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : exohunhanfanfiction بازدید : 34 تاريخ : شنبه 13 آبان 1402 ساعت: 12:09